دل من باز هوای دل هیئت دارد
باز هم این دل بی حوصله فرصت دارد
چه کسی گفته گدا را به شهان کار مباد
من و هم صحبتی شاه ، حقیقت دارد
چند لحظه به سراپرده او راهم شد
دیدم انگار که او نیز عنایت دارد
خواستم باز کنم شرح پریشانی را
دل "نه" آورد ، که این مرحله حرمت دارد
ایهاالحضرت ارباب ، بیا پای بنه
فرش راه تو شدن نیز شرافت دارد
من فدای تنتان ، خسته و رنجور شدید
چقدر پیکر پرنور تو طاقت دارد
روی پیشانیتان ، بوسه ی سنگی افتاد
چقدر بوسه گه عرش جراحت دارد
روضه خوان ، روضه بخوان ، مادر او مستمع است
اهل این دایره را میل شفاعت دارد
محضر مادر او عرض کنم ؛ مادر جان!
این دهاتی به شما سخت ارادت دارد
مادرم ، گر گذرت بر سرکویش افتاد
برسان حرف دلی را که شکایت دارد
کاش آن صاحب چشمان سیه می دانست
قتل با ناز نگه نیز عقوبت دارد
گیرم این جسم مرا ، ره به سرایش نَبُود
ولی این نوکرتان میل شهادت دارد
کاش در مرحله عشق سر از دست دهم
تا ببینند همه ، عشق چه قدرت دارد